یادداشت؛ بدرود مرد احساسی!


برای این بوندسلیگای کسلکننده و برای ورنر لوران فقید؛ به قلم روزبه سیف!
برای همه آنهایی که مانند من فوتبال دهه نود را دیدند و مخصوصا بوندس لیگای آن سالها را تا حدودی این روزهای فوتبال بازهم مخصوصا بوندسلیگا کسل کننده است.
روزگاری که آنقدر فوتبال تک قطبی نبود و می شد عاشق تیمهای مختلفی شد. داربی های جذاب و تیمهایی که برای قهرمانی به شدت می جنگیدند. در دهه نود میلادی شاید باور کردنی نباشد برای جوانان امروز که تیمهای کایزرسلاترن ( دو بار ) بورسیا دورتموند دو بار، بایرن مونیخ ۴ بار و اشتوتگارت و وردربرمن هر کدام یکبار فاتح بوندسلیگا شدند و تیم ها به زحمت دوبار قهرمانی پشت هم رقبای خود را تحمل می کردند! چه رسد به یازده قهرمانی پی در پی.
آن روزها مونیخ برخلاف امروز هر دوتیمش در بوندسلیگا حاضر بود هم قرمزهای پرافتخار ش هم آبی های سنتی و برخلاف همه تیمهای آلمانی مربی پر شوری در بوندسلیگا بود که مانند مربیان امروزی منطقی نمی گفت فاصله ما با بایرن چندین سال نوری است! رفت و برگشت شکست شان هم میداد.
شیرهای مونیخ تیم کوچک شهر مونیخ که هرگز نتوانست مانند بایرن بدرخشد ولی یک مربی ای به نام ورنر لورانت رویای آنها بود.
پس از مربی افسانه ای دهه شصت شأن مکس مرکل مربی آمده بود که تیم ساخته بود بدون وصل بودن به چاه نفت اعراب و یا مافیای فوتبال با بازیکنان ناشناخته ای که تنها ستاره تیمش هسلر فاتح جام جهانی بود؛ باقی مشتی بازیکن ناشناخته امثال سایمون ینش دروازه بان ذخیره سابق اولیور کان در کارلسروهه و بدون خریدهای چند صد میلیون دلاری امروزی!
به نظر من ورنر لورانت مربی تقدیر ناشده ایست در ویکی پدیا و حتی سایت ترانسفر مارکت از افتخارات او چیزی ننوشته و فقط اشاره به فتح یک جام حذفی در سطح ایالتی در ترانسفر مارکت شده در حالی که این مرد در زمان بازیکنی دوتا جام با آینتراخت فرانکفورت برده بود؛ اول فاتح یک جام حذفی و سپس فاتح لیگ اروپا شده بود آنهم با شماره شش در هردو فینال حضور فعالی داشته!
از طنز های تلخ روزگار بوندسلیگا اینه که بعد از جدایی از مونیخ ۱۸۶۰ که گویا به شدت به آن عشق می ورزید هرگز در تیمهای سابقش یعنی دورتموند، روت وت اسن، آینتراخت فرانکفورت، شالکه و هانوفر به مربی گری نپرداخته است و در کشورهای مختلفی از جمله ایران و قبرس و ... کار می کرد. انگار عشقی عمیق به مونیخ ۱۸۶۰ داشت که دیگر به بوندسلیگا بازنگشت و شک ندارم در سایر تیمهای خود ممکن است به جامی رسیده باشد اما هرگز اورا مقامات ترانسفر مارکت تقدیر نکرده باشند.
در زمانی که به سایپا آمد به خاطر داریم که برخی قهرمانی سال بعد را به بازیکنان و بدن سازی او نسبت می دادند در کل انگار نحوه خروجش از مونیخ ۱۸۶۰ را هرگز هضم نکرد و هرگز شمع دو سالگی حضورش در هیچ تیم را پس از آن فوت نکرد.
دلتنگ فوتبال گویا مرد در گزارش بوندسلیگا اورا دلتنگ برای فوتبال خطاب کرده مردی به شدت احساساتی بر خلاف آلمانهای به شدت منطقی .
برای من او نماد مربیان سازنده ایست که بازیکنان و تیمهای بزرگ را می سازند امثال ینس یرمیس از کشفیات او بود . مارتین مکس به عنوان یک فوروارد خوب در تیمش داشت و وقتی به لیست بازیکنان زمان او نگاه می کنم فقط فکر می کنم که مشتی ابله در مدیریت باشگاه او را به راحتی تاخت زدند با مربیانی که بعد او جمعا فقط یکبار موفق شدند فاتح دسته چهارم بشوند!
فوتبال را مربیانی مانند لورانت می سازند که بازیکنان یا کشف می کنند و یا خریدهای درستی دارند.
امروز برای استفاده از تجربیات لورانت برای مجموعه مدیریت و به خصوص سرمایه گذاری که در حال حاضر بخش بزرگی از سهام باشگاه را دارد کمی دیر است. اما مربیانی مانند لورانت منقرض نشدند. کافیست به خرید مربی به جای صرف هزینه به چشم سرمایه گذاری نگاه کرد. کاری که امروزه بسیاری از باشگاههای آلمانی نمی کنند و فرجام تلخ آن را می بینند.
مربیانی مانند لورانت قلبشان را به باشگاه می دادند و امروز جای خالی این قلب در مونیخ ۱۸۶۰ بیش از پیش حس خواهد شد.
به قلم روزبه سیف